دوباره موسم خون تارکاب نزديک است به نيزه رفتن آن آفتاب نزديک است
دوباره تشنگي و غنچه هاي پژمرده دوباره دلهره،ترس،اضطراب نزديک است
ميان ميکده،ساقي و جام خالي آب دوباره خجلت و چشم پرآب نزديک است
بدون دست به گردن مشک مي گيرد دوباره هرمله،تير،انتخاب نزديک است